وای شایان من اصلا نمیتونم درک کنم یه پدر و مادر چطور میتونن انقد بیخیال باشن-_-
ما یبار پارک رفته بودیم بعد یه بچه حدودا2:5 ساله همینجور تنهایی سعی میکرد از پله های سرسره بره بالا بعد من انقد ترسیده بودم تمام مدت داشتم ازش مراقبت میکردم که طوریش نشه. مامانشم داشت تخمه میخورد و با دوستاش میخندید
درکش وقتی مجردی سخته فک کنم. منم همینطوری نگاه میکنم میترسم میگم نکنه اون بچه تاب بخوره تو سرش یا اون یکی از چرخونک بیوفته کله ش بخوره تو پیچ پایه تاب مغزش دراد... یه وضعیه اصن.
وای شایان من اصلا نمیتونم درک کنم یه پدر و مادر چطور میتونن انقد بیخیال باشن-_-
ما یبار پارک رفته بودیم بعد یه بچه حدودا2:5 ساله همینجور تنهایی سعی میکرد از پله های سرسره بره بالا بعد من انقد ترسیده بودم تمام مدت داشتم ازش مراقبت میکردم که طوریش نشه. مامانشم داشت تخمه میخورد و با دوستاش میخندید
درکش وقتی مجردی سخته فک کنم. منم همینطوری نگاه میکنم میترسم میگم نکنه اون بچه تاب بخوره تو سرش یا اون یکی از چرخونک بیوفته کله ش بخوره تو پیچ پایه تاب مغزش دراد...
یه وضعیه اصن.