تهویه شماره ۱۷ (فصل دوم)

قبلا گفتم "هوا رو ولش دنبال ریه های تازه باش" ولی الان دیگه ریه هم‌نمونده ناموسا"..بریم بمیریم خلاص شیم!

تهویه شماره ۱۷ (فصل دوم)

قبلا گفتم "هوا رو ولش دنبال ریه های تازه باش" ولی الان دیگه ریه هم‌نمونده ناموسا"..بریم بمیریم خلاص شیم!

صد و هفت. دمت گرم آقای ورزی

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود

نقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بود
عکس شیدایی، در آن آیینه ی سیما نبود

لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود، اما مست و بی پروا نبود

در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت
گرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبود

در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را، نشان از آتش سودا نبود

دیدم، آن چشم درخشان را ولی در آن صدف
گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود

بر لب لرزان من، فریاد دل خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من تنها نبود

جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ
آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.