تهویه شماره ۱۷ (فصل دوم)

قبلا گفتم "هوا رو ولش دنبال ریه های تازه باش" ولی الان دیگه ریه هم‌نمونده ناموسا"..بریم بمیریم خلاص شیم!

تهویه شماره ۱۷ (فصل دوم)

قبلا گفتم "هوا رو ولش دنبال ریه های تازه باش" ولی الان دیگه ریه هم‌نمونده ناموسا"..بریم بمیریم خلاص شیم!

نود و دو.

این که من با یه بطری شیر کاکائو و یه شلوار تو خونه ای سر خیابون بودم و دوتا پسر ۱۴ یا ۱۵ ساله داشتن تلفنی با زیداشون (!) تو هیئت قرار میزاشتن واقعا ذهنیتم مبنی بر سنتی بودنم رو به عصر حجری بودن ارتقا داد!

.

.

نظرات 1 + ارسال نظر
x شنبه 8 مهر 1396 ساعت 15:08 http://malakiti.blogfa.com

اتیش پاره ها :))))

یه بار رفته بودم با دوستم پارک یه پارک بزرگ و نسبتا شلوغ هم بود یه دختر پسر 13_15 ساله تو پارک یه جور مورد داری کنار هم نشسته بودن که داشتیم بالا میاوردیم ....:/

خداییش دهه شصتو باید تا نصف هفتادم گسترش بدن..مام سوخته ایم!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.