تهویه شماره ۱۷ (فصل دوم)

قبلا گفتم "هوا رو ولش دنبال ریه های تازه باش" ولی الان دیگه ریه هم‌نمونده ناموسا"..بریم بمیریم خلاص شیم!

تهویه شماره ۱۷ (فصل دوم)

قبلا گفتم "هوا رو ولش دنبال ریه های تازه باش" ولی الان دیگه ریه هم‌نمونده ناموسا"..بریم بمیریم خلاص شیم!

چهل و سه. چنتا ارتباط سیناپسی

ببین مرد هویت اصلیه، زن وابسته به مرده. با مرد هویت میگیره. مرد از زن صاحب بچه میشه..بچه از مرد هویت میگیره. خب این وسط یه زن داریم که ابزاره فقط. 

اون پیرمرد احمقه که رفت کربلا زیارت همونجا مرد اون باری که داشت داستان مردیشُ در حق دامادش میگفت واسه اون یکی پیرمره. من۱۲ سالم گوشه مغازه ش با یه بستنی منتظر باز شدن کلاس زبان. گفت زن داشت بچه دار نمیشد اومد پیشم تعریف کرد گفتم بهش یه دختر دارم، صیغه کن ببر چند بار تا جون داری ***. حامله شد که خوب، نشد برگردونش. نتیجه: زن اینجا کالا ست، ارزونه و بی ارزش. بی ارزش تر از جنس فروخته شده ای که پس گرفته نمیشود.

آرایشگاه حکایت اون زن به قول خودشون جنایتکاره. ۱۲ سالش بوده شوهرش دادن. مرد ۳۰ ساله عاشق زیبایی دختر ۱۲ ساله میشه. به قول آرایشگره خوشگل نبوده بیاد جفت "فتانه" بشینه بگه من هم آدمم. تا ۲۰ سالگی سه تا بچه میاره، ۲۰ سالگی عاشق میشه بچه ها و شوهرُ ول میکنه و با پسره فراری میشه. بعد دو ماه بر میگردوننش. خانواده پدریش از در حیاط دارش میزنن ، به قول هم ولایتیش که آرایشگاه بود مثه بز وقت قصابی دارش میزنن، از گیس هم دارش میزنن و شوهرش با کلت میزنه تو پیشونیش. یه پیرمرد تو آرایشگاه بود گفت "رحمت به اون شیر پاکی که مردش خورده". جنازه شو فقط چال میکنن..بی کفن، بی قبر..بعد چهار سال چون شاکی وجود نداره نه پرونده دادگاه داره و نه قاتل. نتیجه: زاینده حق عشق نداره فقط باید حامله شه. زاینده ی عاشق حقش مرگه.

.

.

نتیجه کلی: یکم فکر کن؛ حرف نزن

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.